آمدم،
با چمدانی پُر از رویاهای کهنه
و دلی که بوی ترس میداد.
نه کسی منتظرم بود،
نه آسمان آغوش گشود.
فقط راه بود و زمستان و زبانی که بلد نبودمش…
اینجا،
در سرزمینی که نه مرا میشناخت،
نه نامم را بلد بود،
کار شدم.
تن شدم.
سایهای میان صفوف طولانیِ زندگی.
روزهایم، دویدن بود.
شبهایم، گریستن بیصدا.
هیچکس نفهمید
من چطور
هر صبح،
دوباره خودم را از روی زمین جمع کردم.
قوی شدم،
نه از سر دلخوشی،
از بیکسی.
جنگیدم،
نه برای قهرمانی،
برای زندهماندن.
ساختم،
نه خانه،
خودم را…
زنی بیمرز،
بیپناه،
بیتسلیم.
و حالا،
در آینه زنی را میبینم
با گیسوانی خسته،
چشمانی خاموش،
اما قامتی ایستاده.
نه شکست خوردهام،
نه پیروز،
فقط خستهام…
اما هنوز ایستادهام.
و در دل این ایستادگی،
زخمی دارم از دور،
از سرزمینی که هنوز در خون میغلتد.
ایران…
با کودکانی که نان ندارند،
دخترانی که فروخته میشوند،
مادرانی که در صف درمان میمیرند،
و مردمانی که هر روز، کمی بیشتر
زیر بار فقر، گرانی، سرکوب،
خم میشوند.
من در غربت
هر شب به وطنی فکر میکنم
که شادی را فراموش کرده
و شلاق جمهوری اسلامی،
نه فقط تنها،
بلکه امید را زخمی کرده است.
اما اینجا،
میان همهی خستگیها،
من هنوز برای آن مردم دعا میکنم.
برای روزی که صدای خنده در خیابانهای تهران بپیچد،
برای روزی که دختران،
با گیسوان باز،
در آزادی راه بروند.
من هنوز آرزو میکنم
برای ایرانی که
آزاد باشد،
آباد باشد،
و از نو،
زنده باشد.
https://shorturl.fm/6lYTq
https://shorturl.fm/y61DN
https://shorturl.fm/YizEQ
https://shorturl.fm/toLAw
https://shorturl.fm/APFvB
https://shorturl.fm/CkkRq
https://shorturl.fm/W45m3
https://shorturl.fm/hPpDh
https://shorturl.fm/e62u9
https://shorturl.fm/08whu
https://shorturl.fm/N0CdV
https://shorturl.fm/i3hYu
https://shorturl.fm/ksbTZ
https://shorturl.fm/OMTjp
https://shorturl.fm/xV9Uz
https://shorturl.fm/atbrD
https://shorturl.fm/Gztrt
https://shorturl.fm/o2dJL
https://shorturl.fm/fU2Xq
https://shorturl.fm/EjBSV